خیلی سخته...

خیلی سخته که روزگار دقیقا توی مسیری ببرتت جلو که هرگز نمیخواستیش!!!

خیلی سخته شبا رو با چشم گریون بخوابی و هرشب به خودت وعده بدی فردا روز خوبی خواهد بود!!!

خیلی سخته همه فقط ظاهر خندان و شادتو ببینن و همش به اینکه هیچ غمی نداری غبطه بخورن...

ولی...

ولی سخت تر اونه که هیچکس نمیتونه درکت کنه...هیچکس!!!

خدای من...دیگه چقدر امتحان و آزمایش؟؟؟؟

تو که میبینی من شاگرد همیشه رفوزه توام...اینقدر مهربونی که هی با یه امتحان جدید بهم فرصت دوباره میدی!!!

اما من همینقدرم خدا...همینقدر!!!

دیگه ازم امتحان نگیر...خسته شدم !!!

چقدر بایست خجالت بکشم...؟؟؟؟دیگه حتی روی توبه هم ندارم!!!


پ ن:نوشتم فقط و فقط چون بهش نیاز داشتم..گاهی نوشتن جوری آرومم میکنه که هیشکس و هیچ چیز دیگه ای از پس اینکار بر نمیاد...

پس نظرخواهی غیر فعاله!!!