امشب ضمیر فرد من دوباره تنها شده است

امشب دل کوچک من اسیر غم ها شده است

 

بازم گنه کردم و نسیان به سراغم آمد

امشب نصیب نفس من،عذاب وجدان شده است

 

در فکر توبه هستم و امید که تو بخشنده ای

امشب به رسم مصلحت،بندگیم رو شده است

 

شرمنده ام از روی تو،خسته از این گستاخیم

امشب تماما کار من،ناله سوزان شده است

 

هی معصیت،هی توبه و تکرار این دور مخوف

امشب نبخش معبود من،مهرت عدویم شده است

 

تا مطمئن هستم که تو می بخشی و عفوم کنی


امشب و هر شام دگر،این توبه تکرار شده است


ته نوشت اول:

میدونم خیلی مبتدیه اما لطفا نظرتونو در مورد شعر بگین...

نظراتتون واقعا میتونه مفید و کمک کننده باشه...

ته نوشت دوم:

فکر میکردم عاشقشم...

آگاهانه و با چشمان باز انتخابش کردم...

نمیدونم چرا به یکباره علاقمو بهش از دست دادم...

رشتمو میگم...

اگه یکم فقط یکم حفظ کردنم خوب بود ول میکردم میرفتم حوزه...

اما حیف که میدونم از پسش برنمیام...

تنها راهی که میمونه اینه که دغدغه هامو با رشته ام تلفیق کنم...شاید کمتر سخت بگذره...


در پناه حق