مطلب زیر توسط فردی به نام توحید عزیزی در گوگل پلاس نوشته شده بود...

به دلیل اینکه خیلی جالب بود گذاشتمش اینجا شماها هم بخونید!!!

من متولد آمریکا هستم. سال 1357. چند روز بعد از آنکه محمدرضا شاه پهلوی از ایران فرار کرد، من به دنیا آمدم. و وقتی انقلاب پیروز شد، خانواده‌ی من، آمریکا را ترک کرد و به ایران آمد، قطعا نه به خاطر آنچه زندگی راحت‌تر گفته می‌شود، اما شاید برای آنچه زندگی درست‌تر نامیده می‌شود.


الان و بعد از گذشت بیش از سی سال، پرسش نادرستی نیست اگر بپرسم: «انقلاب برای من چه کرده است؟» پاسخ به این پرسش را در دو بخش مجزا می‌نویسم:

الف ـ سه مقطع از زندگی یک فرزند انقلاب
(1) سال 1361- من 4 سالگیم را به یاد دارم. ما در یک خانه‌ی اجاره‌ای زندگی می‌کردیم. یک ماشین دست چندم ساخت خارج داشتیم. تلفنمان با صاحبخانه یکی بود. ما دو برادر شده بودیم (و سپس 3) و تا 12 سالگی من، همگی یک اتاق خواب داشتیم.

(2) سال 1376- خیلی وقت بود که صاحبخانه شده بودیم. هر کدام از ما برادر‌ها اتاق خودش را داشت. مادر و پدر ماشین‌های خودشان را داشتند، یکی ساخت داخل، نو؛ و دیگری ساخت خارج، دست دوم.

(3) سال 1388- دانشکده‌ی پزشکی و خدمت سربازی را تمام کرده ام. ما برادرها هر کدام خانه‌ی خودمان را داریم. دو تایمان ازدواج کرده ایم. من فرزندی دارم. هر کدام ماشین خودمان را داریم: نو، ساخت داخل. می‌خواهیم برای ادامه‌ی تحصیل در مدارج بالاتر، به دانشگاه‌های معتبر خارجی برویم.

[نکته: من زندگی هر کدام از فامیل دور و نزدیکم در ایران را که در خاطرم بررسی می‌کنم، شرایط مشابه دارند. کسی را نمی‌توانم نام ببرم که زندگی مادیش، بدتر شده باشد. آنها که بیشتر به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی فحش و ناسزا می‌گویند، اتفاقا بیشتر از بقیه در زندگی مادی پیشرفت داشته اند. شما هم این بررسی را در نزدیکان خودتان انجام دهید.]

ب ـ مقایسه‌ی زندگی یک فرزند انقلاب با فرزندان ایرانیان مقیم آمریکا
ناخودآگاه وقتی خودم را در کنار ایرانیانی هم‌سنم می‌بینم که اکثر عمرشان را در آمریکا زندگی کرده اند، مقایسه‌هایی در ذهنم پدید می‌آید ـ گر چه شاید این قیاس کاملا صحیحی نباشد.

جوانان ایرانی ـ آمریکایی، افتخار می‌کنند به آمریکایی بودنشان و بعضی‌هایشان هم دوست ندارند که اصلا «ایرانی» به حساب بیایند. دخترها حاضر نیستند با یک پسر ایرانی دوست/همسر شوند، پسرها هم متقابلا با یک دختر ایرانی. افتخارشان، ابر قدرتی آمریکا و «آزادی»شان است. دینی ندارند. فارسی را به سختی می فهمند، مشکل‌تر حرف می زنند، و نمی توانند بخوانند یا بنویسند. آهنگ‌های مورد علاقه‌شان عموما مربوط به عشق‌های گذرا یا شکست خورده‌ی زمینی است. از شنیدن موسیقی سنتی لذتی نمی‌برند. دغدغه‌ای ندارند یا اگر داشته باشند، مربوط به عدم تساوی حقوق همجنسگرایان با دیگر مردم است...

من به آن چیزی که در سایه‌ی زندگی در ایران پس از انقلاب اسلامی شده ام، افتخار می‌کنم. سعادت آشنایی با اسلام و مکتب تشیع را داشته ام. موهبت آشنایی با زندگی حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السلام ـ نصیبم شده است. می‌توانم فارسی و انگلیسی بخوانم و بنویسم. از خواندن گلستان سعدی و گرفتن فال حافظ، حظ بی‌نهایت می‌برم. صدای شجریان و ناظری و سراج سرمستم می‌کند. پزشک هستم. دغدغه‌هایم، شناخت خودم هست و تهذیب نفسم. وظیفه‌ام را کمک به مردم مستضعف جهان می‌دانم. آرزوهایم ظهور امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف، به سامان شدن وضعیت کشورم ایران، و شهادت در راه پاسداری از اسلام است.

انقلاب برای من، همه کار کرده است، همه کار.

حالا زمان آن فرا رسیده است که بپرسم: «من برای انقلاب چه کرده ام؟»


*احتمال دادم این رو بپرسید که گوگل پلاس فیلتره و استفاده از اون به دلیل قانون شکنی اشکال شرعی داره...درجواب باید بگم که گوگل پلاس به علتی کاملا نامعلوم بعضی جاها فیلتره و بعضی جاها نیست....برای ما و توی خونه ما فیلتر نیست....


*حالم خیلی مساعد نیست...اگه یادتون موند کمی برام دعا کنید...