۲۰ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

عمیقا در فکرم...

تعطیل


تا اطلاع ثانوی




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

ای داده باد حادثه بر بادت...

هر وقت می خواستم یه تصمیم جدید بگیرم ،چیدمان اتاقم رو عوض میکردم...همیشه

مثلا وقتی تصمیم میگرفتم درس یخونم...

فضا که عوض میشد بهتر میتونستم درس بخونم...

حالام میخوام یه تصمیم بگیرم  اما خیلی مهم تر...خیلی بزرگتر ....

ذهنم یکسره پی یه چیزی میگرده که جابجا کنه...اما چیو؟؟؟

چی میتونه فضا رو عوض کنه...فضای دلم رو؟؟؟

فضای دل من حرم با صفاته....

چاره کار فقط اذن دخوله...

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

یک فنجان شعار در کنار درس!!!


نمیدانم از چی بنویسم؟؟؟نه اینکه حرفی نیست...نه اینکه همه چیز اروم است و من خوشبختم...نه

حرف زیاد است و مجال کم...

چه بگویم؟؟؟؟

از سریال یلدایی که دارد هر شب روی آنتن میرود وبا هدفی به اصطلاح دینی،دین مخاطبین را هدف گرفته است؟؟

چه بگویم؟؟؟

از طلبه ای بگویم که وقتی احساس خطر کرد، قیام کرد و هیشکس حمایتش نکرد...؟؟؟ برای هدفش که همان عدالت بود همه جوره از خودش ..مالش...جانش...وقتش..زندگی خانوادگی اش گذاشت و گذشت اما تنها میله های سرد و خاکستری زندان بود که نصیبش گشت...وقتی بیانیه کوتاهش را خواندم جگرم کباب شد...

او هم میتوانست مثل ما مشغول زندگی خودش باشد..راحت و آسوده پای لپ تاپش بنشیند و در وبلاگش هی انتقاد کند...هی اظهار تاسف کند...هی به خود ببالد که لبیک گوی آقاست...خدا رو شکر که چیزی کم ندارد..اما نه..نمی توانست..چون غیرت داشت و عدالت خواهی را از امامش به خوبی آموخته بود...

یعنی حقش نبود که حتی یک بار هم که شده به حمایت از او بلند شویم؟؟؟نه بخاطر اینکه همشهریم است...نه برای اینکه هم استانیمان است...نه برای اینکه بسیجی است و ولایتمدار....تنها بخاطر اینکه مسلمان است و عدالتجو...


از چه بگویم؟؟؟

از دوستی که دارم ذره ذره سقوطش را میبینم و کاری از دستم بر نمی آید جز اشک و دعا!!! از لرزش تنم بگویم وقتی که میبینم دارد در چه باتلاقی فرو می رود و حتی اجازه نمی دهد دستش را بگیرم...از من فرار می کند...از محیطی بگویم که او را در خودش غرق کرده و شکل آدم هایی را به او خورانده که خودش منتقد آنها بود؟؟؟


از چه بگویم؟؟؟

از سیاستی که روز به روز کثیف تر می شود و از دیانتی که روز به روز غریب تر؟؟؟ 

اصلا شاید باید از چندین کودکی که تمام روز را در اوج سرما و گرما در محله مان هستند و تکدی گری میکنند بگویم؟؟؟یا از آدمی که تمام هم و غمش بساز بفروش است و سود بیشتر و پول بیشتر و ماشین بیشتر و خانه بیشتر...بیشتر هایی که روزی نیشتری میشوند در جان دین آدم!!!

 

اصلا هیچ نگویم بهتر است...میروم درس بخوانم!!!


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

به یک فروند"پاسخ" نیازمندیم...

این روزا فصل امتحاناته و بنده هم بطور طبیعی امتحان دارم...البته شاید هم غیر طبیعی...تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

امتحان آیین زندگی دارم و  امروز کلا این شکلی بودم: .....

(حالا کلا هم که نه...ولی یکم و که بودم...)

خیلی خوشم اومد از این کتاب...دست کم از مقاومت و مصالح و این تریپ درسا خیلی بهتر تره...

به این فکر میکردم که ملت (بخونین اُمت... ) که دارن این کتابو میخونن اصلا روشون تاثیری داره؟؟؟

یعنی حتما نداره خب که اوضاع این همه بی ریخته...تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید


بگذریم حالا...من مسئلم چیزی دیگه ایه...

دوستان و همراهان گرامی!!!بنده حین مطالعات نسبتا دقیق این کتابِ محتوا الزیاد ،به سوالی برخوردم که سخت منطقه شمال شرقی ذهن بنده رو به خودش مشغول کرده؟تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید 

سوال از این قراره:(البته خلاصش)

دانشجو علاوه بر وظایف سنگین علمی که بردوش داره ،یکسری وظایف فرهنگی و ...برای ترویج شعائر دینی هم داره...که با عضویت و شرکت در تشکلات دانشجویی اونها رو انجام میده ...تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

حالا اگه وظایف علمی با وظایف فرهنگی تعارض پیدا کرد باید چیکار کنیم؟؟؟؟تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

سریع نگید آقا فرمودن تحصیل ،تهذیب،ورزش...

درسته اما تحصیل از حصول و حاصل شدن میاد...یعنی بدست آوردن...فقط درس و رشته دانشگاهی نیست که!!

خب شاید یکی توی تشکل و فعالیت های فرهنگی چیز بیشتری نصیبش میشه و به معنای واقعی تحصیل میکنه...مثل بنده!!!تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

حالا از تون در خواست دارم لفطا خوب روش فکر کنید و بنده رو در جریان فکرتون قرار بدید...

تا همگی به جواب درست برسیم...

اجرکم عند الله...

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید




۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

فقط 4 ساله که...

امام رضا علیه السّلام فرمودند:

ألا وإنّی لَمَقتولٌ بِالسَّمِّ ظُلما،ومَدفونٌ فی مَوضِعِ غُربَةٍ؛ فَمَن شَدَّ رَحلَهُ إلى زِیارَتِی، استُجیبَ دُعاؤُهُ،وغُفِرَ لَهُ ذَنبُه ؛

بدانید که من با زهر ستم، کشته خواهم شد و در خاک غربت، دفن خواهم شد. پس، هر که براى زیارت من بارِ سفر بربندد، دعایش مستجاب و گناهانش آمرزیده مى شود.
نهج الدعاء، ج 1، ص: 381



حتی فکر میکنم به صحن و سرای حرمتون...اشک توی چشمام جمع میشه...

دلم واسه حرمتون پر میکشه...

نگاهم هم به گنبد طلاتون که میفته انگار یه چیزی میگیرتش و نمیذاره جای دیگه بره...اونوقته که حتی فکرمم کار نمیکنه...همینطور زل میزنم ...یه جور حالت اغما...

یکی از زیباترین اتفاق های زندگیمون شده آقا جان...

اینکه سال تحویل پیشتونیم و شمام همیشه ی خدا هوامونو داشتین!!!

آخرین باری که پیشتون بودم و یادتونه؟؟؟..تابستون امسال!!!

هرچی میخواستم اون خواسته رو ازتون بخوام نمی شد...حالا میفهمم آقا جان که چرا...

دلم میخواد همیشه پیشتون باشم...دوست دارم بیام و توی شهری باشم که پر از عطر شماست...یعنی میشه؟

میدونین چیه؟هیچ وقت نمیتونم برای شهادتتون مطلب بنویسم...چون درکش نکردم...

چون همیشه باهام بودین...توی همه لحظات زندگی همراهم بودین هرگز نبودنتون رو نمیفهمم...

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...


دانلود فایل صوتی درد و دل با امام رضا از محمد ناصری


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

یه مدینه...

نمیدانم...

شاید شما را درک نمیکردم...اما خوب یادم هست که  حسِ غربت رو میفهمیدم...

11 سالم بود و باورم نبود که یک امام تا این حد بتواند غریب باشد...آنوقت بود که برایتان شعر گفتم...

فکر میکردم میتوانم با شعرم شما را خوشحال کنم...و چه احساسات بچگانه اما خالصی بود ان وقتها...

4 سال بعد...پشت نرده های بقیع بود که ناباورانه نگاه میکردم و باز هم باورم نبود تا این حد غربت را...

امام من...

در ارزوی روزی هستم که برایتان صحن و سرایی بسازم حداقل در خور زائرانتان...

والا قدر و ارزش شما که سنجیدنی نیست...

برایمان دعا کنید...

السلام علیک یا کریم اهل البیت،یا حسن مجتبی(ع)...


خیلی بچگانه است اما شعر و توی ادامه مطلب گذاشتم...



۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

پیام برِ عشق...

*در روزگاری که «کرامت انسانی» به تاراج «قومیّت» می‏رفت
در آن زمان که «عبودیت» را عفریت «جهالت»، به بر هوت «شرک» رانده بود و شکوفه‏های «عاطفه»، ناشکفته در گور «نخوت» دفن می‏شدند و شعر و شراب و شهوت، متاع بازار «عکاظ» بود، آمدی؛ با دست‏هایی از بوی بهشت
با نگاهی به وسعت عشق و تبسّمی به زیبایی محبت
و هدیه‏ای آوردی، به گران‏قدری «توحید».
و چه پُر بها بود لحظه‏های با تو بودن!*

همین عظمت و شکوه  "باتو بودن" ها بود که فاطمه (س) نبودنت را تاب نیاورد..

یادتان هست لبخندش را؟؟؟آن هنگام که به او مژده دادی که او اولین شخصی خواهد بود که بر شما ملحق خواهد شد...

ای پیام بر عشق...ای رحمت للعالمین...دعا کن که پیام عشقت را فهم کنیم...

همانگونه که از دعای شما بود که ما اسلام  آوردیم...

وگرنه ما کجا و عبودیت کجا؟؟؟

ما کجا و بندگی خداوند لایتناهی کجا؟؟؟


قسمت ستاره دار* از سایت راسخون برگرفته شده است...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

خطر در کمین است!!!


«طرب» حالت سبُک عقلی است که در اثر شنیدن موسیقی انسان را از حد اعتدال خارج می کند. این امر تنها به حالت شادی مختص نبوده و آهنگهای حزن آور را نیز شامل می شود.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

17 دی:یک کشف بزرگ!!!

کشف کردی حجابت را که بتوانند استعداد هایت را کشف کنند؟

استعداد های زنانه ات را...

قبول...میخواستی به همه نشان دهی ظرافتت را...زیباییت را...

می خواستی به همه نشان دهی زن ایرانی هیچ کم از زنان اروپایی و آمریکایی ندارد؟

اشتباهت همین جا بود...

مگر آنها چه داشتند؟؟؟

آنها چه بودند و هستند غیر از یک عروسک برای بازی مردان!!!

کسی که به شخصیت...احساسات...عواطف...و روح لطیف  یک عروسک اهمیت نمیدهد...

تنها مهم است که زیبا باشد...همین و بس!

این برای تو کافی بود؟؟؟؟



اینقدر دوست داشتم اونموقع که به طور رسمی اعلام کشف حجاب شد هیچ زن ایرانی اطاعت امر نمیکرد...

آنوقت چه حماسه ای میشد....حیف

اینو هم ببینید...مفیده!!!                  تصویر گرافیکی کشف حجاب


۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

حیا بایدمان!!

حیایی که انسان نسبت به ناظر دارد، گاهی «حیاء من الخلق» است، گاهی «حیاء من النفس» بوده وگاهی «حیاء من الملائکه» می‏باشد؛ یعنی فرشتگانی که مأمور ضبط اعمال انسان هستند.گاهی «حیاء من اولیاء الله» است. پنجمین نوع آن «حیاء من الله» است، یعنی از خدا خجالت کشیدن وشرم کردن.

از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد.


از خدا بیم داشته باش، چون او بر تو توانا است. این‎طور نیست که بتوانی از چنگ خدا فرار کنی، خجالت بکش و معصیت نکن. خیال نکن می‎توانی از عذابی که وعده‎ کرده است فرار کنی.


گزیده ای از توصیه های استاد بزرگ اخلاق آقا مجتبی تهرانی در باب حیا

 اللهم اغفِر لی الذنوب التی تَهتک العِصَم 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین