۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

یک مورد حسادت یافت شد!

دقیقا نمی دانم این اعصاب من کجاست....

احتمالا لابلای لباس های ورزشی این دو برادر عزیز من است که تا  ساکشان را میبندند و می اندازند کولشان و فیگور فوتبالیست های چند بار جام جهانی رفته را بخود میگیرند اعصاب بنده نیز گم و گور می شود....

بچه هم که بودم اعصابم درون توپی بود که این برادران گرامی درون حیاط شوت میکردند و مرا بازی نمیدادند و اشکم را درمی آوردند.

بعدتر ها هم که pes میزدند  و باز ما بودیم ،حیران در جستجوی همان اعصابمان!!!

از وقتی کمی از آب و گل در آمدیم حسرت این قرارهای ورزشی هفتگی شان بدجور روی دلمان مانده که مانده و به خنکای وجود دشمنان ،خواهد ماند!

البته با فوتبال کاری ندارم که اصلا ازش خوشم نمی آید و به نظرم تنها کارایی مثبتش، ایفای نقش نُقل در محفل های مردانه است و از این حیث شباهت بسیاری به سیاست دارد...

و حقیقتا ما خانومها عجیب مدیون این دو عنصر  فوتبال و سیاست بی پدر و مادریم از جهت قابل تحمل کردن مهمانی ها برای مردانمان...


بگذریم...داشتم میگفتم...والا این شده یک خواسته دست نیافتنی که با دوستان هماهنگ کنیم و سالن رزرو کنیم و برویم یک دست والیبال بزنیم و به قولی حالش را ببریم...

اما مگر میشود؟رفیقان شفیق اکثرا والیبال بلد نیستند.آنهایی که بلدند هم حالش را ندارند....یا حالش را دارند و اعتماد به نفسش را ندارند.اعتماد به نفس دارند و وقتش را ندارند.وقتش را دارند و وسیله نقلیه برای رساندنشان موجود نیست.حال اگر این مشکل هم موجود نباشد خانواده محترم رضایت نمی دهند.اصلا یک معضل شده است ها...

و اینگونه است که ما گاهی به این برادران گرام حسادت میکنیم ...البته دقیقا نمیدانم حسادت چه ربطی به اعصاب دارد که تا ما به سمت حسادت میرویم اعصاب فلنگش را می بندد و در میرود و ما حسادت را فراموش میکنیم و میدویم در پی این اعصاب ،که پیدایش کنیم!


و من هنوز دارم دنبالش میگردم...منتها درون یخچال!!!



۲۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
خانم سین

مبارکا باشد جناب روحانی

تصمیم ندارم که امشب را با دوستام قرار بگذارم و برویم بیرون و شهر را به اتش بکشیم و بگوییم :رای من کو؟؟؟
قصد هم ندارم انتخابات را متهم به تقلب کنم و فقط وقتی نامزد دلخواهم رای آورد ان را نماد کامل دموکراسی بنامم؟؟؟
هیچ برنامه ای هم ندارم که از فردا شروع کنم به تخریب اقای روحانی کنم و با دوستان سر این جریان کل بیندازم...

من هم مثل همه بچه حزب اللهی های دیگر به عنوان یک بسیجی که به جلیلی رای داده است پیروزی را به آقای روحانی و حامیانش تبریک عرض میکنم و امید دارم که ایشان به شعارهایشان عمل کنند و همه جناح ها را گرد هم جمع کنند و کشور مانند قبل و حتی با سرعت بیشتری به سوی قله های مرتفع پیشرفت حرکت کند....


۱۶ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۱
خانم سین

و باز قصه غصه دار غربت...

زیر تخت لانه ی یک جفت کبوتر بود.امام نشست روی تخت.

شروع کرد به خندیدن!پرسیدم :چرا می خندید؟

-شنیدم کبوتر نر به ماده می گفت:به خدا روی زمین هیچ کس را بیشتر از تو دوست ندارم به جز مردی که الان نشسته روی تخت.



با سم شهیدش کردند.

جنازه اش را گذاشتند وسط شهر تا همه ببینند به مرگ طبیعی مرده.

یکی از یارانش آمد جلو،کنار جنازه،بلند گفت:خودتان بگویید مولای من!شما را کشته اند یا به مرگ طبیعی مرده اید؟

همه دیدند که جنازه گفت: قُتِلَ...قُتِلَ...قُتِلَ...!


چند وقتی است که در محله های فقیر نشین خبری از زنبیل نیست...


السلام علیک یا موسی بن جعفر(ع)


پ ن:یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه...

پ ن:برگرفته از کتاب آفتاب در محاق نوشته مرثا صامتی

پ ن: اللهم العن سندی بن شاهک...

پ ن:اللهم العن هارون الرشید...


۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
خانم سین

دنیای بی امام



روح خدا ، سرِ پرواز گرفت... 

عالمی سوگوار دنیای بی امام شدند....

بار امانت،امین میخواست!!

و او آمد تا دنیای امروز ما ، بی امام نماند!!







۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خانم سین

تردید

این مطلب حذف شده است...




۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
خانم سین

جرات یا حقیقت؟

بسم الله الرحمن الرحیم


جرات یا حقیقت؟؟؟

بازی جالبی ست...هیجان دارد خوشم می آید!

از آن بازی هاست که گاه در اخر  سنگینی دو جسم ناشناخته را بر دو سوی کله ات حس خواهی کرد که فکر می کنم بهشان می گویند"شاخ"

البته گاه پیش می آید که بعضی جر می زنند و در تلاشند جای شاخ روی گوش هامان کار کنند تا در جهت توسعه طولی انان قدمی برداشته باشند.(جسارت نباشد البته!!)

بازی جالبی ست.

البته نه برای گروه های دختر و پسری که می روند رستوران و  دور هم می نشینند روی تخت و بطری دلستر را می گذارند وسط و شروع می کنند به اراجیف پرسیدن و حیا نمی کنند از پرسیدن سوالات دهشتناک و شرم هم ندارند از دادن جواب های "آن جوری" و اصلا هم مهم نیست در قسمت جرات ،کار خلاف شرع بکنند....

این بازی جان می دهد برای اجرا بین کاندیداهای ریاست جمهوری....

اصلا این رسما یک ایده عالی محسوب می شود و حقیر هم یک ایده پرداز و در این هوای گرم حق بدهید به من که برای خودم در نوشابه باز کنم!!!

دیگر کلاه قرمزی و آقای همساده کفاف ما را نمی دهد....

میتوان مصداق عینی "اصن یه وضی" را در یک برنامه تلویزیونی با حضور همه کاندیداها و یک فقره بطری دلستر وطنی،دید و کلی هم حالش را برد.

اگر می شد چه می شد؟؟؟

همان برنامه اولی همه گوشی می آمد دستشان که چه کسی لیاقت اداره این کشور را دارد(ما تکلیفمان کاملا مشخص است ها!!)...

نباید گذشت از بحث گرانی پته هایی که در قسمت "حقیقت" بر آب می ریزد و  البته باز هم نمی توان گذشت از بد بینی هایی که ممکن است ملت(بخوانید امت!!) بعد از ان، نسبت به همه اهالی در عرصه سیاست پیدا کنند....

اما نمی توان هم از "حقیقت " گذشت....

آن هم حقایقی که بعضی از این کاندیداها دارند مخفی میکنند...

جرات می خواهد گفتن حقیقت...

...

جرات یا حقیقت...

عجیب بازی جالبی ست...



پ ن:  رای ما  دکتر جلیلی

۱۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خانم سین

صفر و یک های جهنمی!!!

Lost-Prison Break-Nikita-Heros_vampire Dieries-24-secret Garden

...

آن بالایی ها را ننوشته ام که بروی نامشان را سرچ کنی ببینی چه هستند....نوشته ام تا از حقیقتی تلخ دم بزنم که تلخیش گلویم را میزند و نوک انگشتانم برای تایپ کردنشان مور مور می شود!!!

فضارا عوض کرده اند.فضا را به نحوی عوض کرده اند که آدم خجالت بکشد وسط جمع حدیثی از یک امام معصوم نقل کند اما....

اما هیچ خجالت نکشد از سریال های زبان اصلی مشکل دار آنور آبی تعریف کند...

خجالت میکشد به دوستانش بگوید شب را میروند روضه خانه ی همسایه!!!

اما شرم نمی کند که بگوید می رود خانه فصل دوم  vampire diares را شروع کند.

اصلا از فضا بگذریم که این طفلکی کاملا بی تقصیر است و اصلا اراده ای از خویش در چنته ندارد....هر چه هست زیر سر همین آدمیست که تا بگویی بالای چشمت ابروست،هوار می کشد که آدم جایز الخطاست!!!!

خب منم با فرض صحت این جمله دیگر مخاطبم آدم های نوعی اشاره شده در جمله مذکور نیستند....

بحث بحث انتظار است و مخاطبِ بحث "منتظر" بر وزن مُفتَعِل!!!

خب جناب منتظری که داری در فراق یار می سوزی و از سر عشق در ندبه هایت، که به خاطر حضور به هم رسانیدن درشان از خواب شیرین صبح جمعه ات میزنی، نعره می زنی و نوای آقا بیایت گوش فلک را کر کرده است و عالم و آدم را متحول میکنی وقتی که شور میگیری و از غم فراق می گویی و نوحه سرایی میکنی و شعرها میخوانی ....آری با خودت هستم!!

حاضری موبایلت را،لپ تاپت را،کامپیوترت را،هرچیزی که درونش یکسری صفر و یک وجود دارد که تبدیل میشوند به داده های صوتی و تصویری و حروف و رقم و یکجورایی حکم پرایوسی ات را دارد ،بدهی دست مولایت یک نگاهی بهشان بندازد؟؟؟؟

حاضری؟

آهای منتظر....عشق به مولایت نباشد شبیه عشق های زمینی حالاییِ این دوره و زمانه  که به معشوقت دروغ می گویی و ناراحتش میکنی و چشمش را دور که ببینی شاید خیانت هم بکنی !!

آهای منتظر...در شان تو نیست که چشمانت را ،که آرزو داری روزی سیمای پر تلالوی مولایت را نظاره گر باشند، بدوزی بر تصویر های محرک و گناه آلود!!!

آهای منتظر...این گوش ها زمانی ندای "انا المهدی" مولا را خواهند شنید که هیچ صوت لهو ولعب و بیهوده ای آنها را پرده دار نکرده باشد...

آهای منتظر...این زبان وقتی به مولا لبیک خواهد گفت که خاطر کسی را نیازرده باشد و دیگری را با سخنان کذب و نادرست  منحرف نساخته باشد...

آهای منتظر...یک منتظر واقعی باش!!

آقا به خاطر همین بی توجهی های ما سالهاست پشت در منتظر است....ماییم که در را باز نمی کنیم...


پ ن: همین الان دست به کار شید و هر چیزی که متعلق به شماست را پاکسازی کنید...اساسا منتظر واقعی ظهور را بسیار نزدیک میداند!!!

پ ن:اسم سریال های بالایی را به قصد نوشتم چون میدانم خیلی هاتان میشناسید اینها را...این روزها بین دوست و نزدیک زیاد میبینم کسانی که به این سریال ها اعتیاد دارند!!


۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
خانم سین