روح خدا ، سرِ پرواز گرفت...
عالمی سوگوار دنیای بی امام شدند....
بار امانت،امین میخواست!!
و او آمد تا دنیای امروز ما ، بی امام نماند!!
روح خدا ، سرِ پرواز گرفت...
عالمی سوگوار دنیای بی امام شدند....
بار امانت،امین میخواست!!
و او آمد تا دنیای امروز ما ، بی امام نماند!!
خاطره ی امام خامنه ای از یوم الله 12 فروردین:
من،روز رأىگیرى کرمان بودم از طرف امام یک مأموریتى به من محول شده بود که بروم بلوچستان و سر بزنم به شهرهاى بلوچستان و مردم آنجا را از نزدیک دیدار بکنم و پیام امام را براى آن مردم ببرم. پیام محبت و دلسوزى را که ملاحظه مىکنید از همان روزهاى اوّل امام به فکر افتادند که با این مستضعفین دورافتادهاى که به کلى فراموش شده بودند، حتى در نظام گذشته ملاطفت و محبت کنند و من را که آنجا سابقه داشتم آشنائى نسبتاً زیادى داشتم فرستادند آنجا براى این کار.
کرمان رسیدهبودم من در راه بلوچستان که روز رأىگیرى بود، در فرودگاه بچههاى حزبالهى و داغ کرمان آمدند، صندوق را آوردند چند تا صندوق بود، هر کدام مىخواستند که بیاورند من تویش رأى بیاندازم. آنها هم من را مىشناختند. یعنى سابق که کرمان رفته بودم و مردم کرمان با من آشنا بودند. من هم خیلى به مردم کرمان از قدیم علاقه داشتم مردم خیلى بامحبت و جالب بودند همیشه در چشم من. خیلى لحظهى شیرینى بود براى من، آن لحظهاى که این رأى را من مىانداختم توى صندوق و مىدیدم آن شور و هیجانى را که مردم کرمان از خودشان نشان مىدادند در رأى دادن. بعد هم نشان داده شد که خب نودونه درصد آراء به جمهورى اسلامى آرى بود.
خاطرهاى که فقط اشاره مىکنم مخالفتهایى است که با رأىگیرى به این شکل وجود داشت که از طرف جناحهاى مختلف این مخالفتها بود همه هم خودشان را بعدها نشان دادند. هم آن جناحهایى که بر مطبوعات کشور مسلط بودند، روشنفکرهاى چپ و نیمه چپ و لیبرال و التقاطى، اینها که مطبوعات آن روز را اطلاعات، کیهان آن روز را توى مشت داشتند که خب بحمدالله بعد همه ازاله شدند و روزنامهى حسابى دیگرى هم نبود یعنى همین روزنامهى جمهورى اسلامى که نبود روزنامهى دیگرى هم که بشود مورد اتفاق باشد همینطور. هرچه دلشان مىخواست مىنوشتند. رفته بودند اینجا و آنجا این روشنفکرهاى گروهکى سیاسى ملحد و نیمهملحد از شخصیتهاى گوناگون نظر خواسته بودند که به نظر شما آرى یا نه درست است؟ یا بیائید چندجور حکومت را مطرح کنیم و رأى بگیریم. مقصودشان هم این بود که مردم را از آن یکپارچگى خارج کنند، اگرچه فرقى هم نمىکرد یعنى تأثیرى هم نداشت. اگر مردم خب طبیعى بود که به آن شیوههاى دیگر رأى نمىدادند و به خصوص بعداز آنى که امام آنجور صریح فرمودند جمهورى اسلامى نه یک کلمه کم، نه یک زیاد، لکن آنها کار خودشان را مىکردند به امید اینکه شاید بتوانند شکاف بیندازند این رأى زیاد مردم را کم کنند، رأى را تقسیم کنند از این کارها مىکردند و اوضاعى داشتیم ما در شوراى انقلاب با آن جناح لیبرال و به اصطلاح ملىگرا که بیشترین خصوصیتشان مخالفت با خط اصیل انقلاب بود که این شیوهاى را که بعد هم انجام گرفت این شیوه را اثبات کنیم که این شیوهى درستى است.
رفتم سمت یه نظامی که وایساده بود...
-ببخشید اقا جمعیت خیلی کم بود؟؟؟(با ناامیدی تمام حرف میزدم)
یهو انگار شوکه شده بود با یه حالت پرهیجان گفت:کجای کاری خانوم؟؟؟ما اصلا فکرشم نمیکردیم چنین جمعیتی بیاد...خیلی استقبال پرشکوهی بود...شما دیر اومدی ندیدی جمعیت اصلی رو...
همینطور داشت با شوق و ذوق تعریف میکرد و من انگار دوباره جون گرفته بودم...با سرعت فقط میرفتم که برسم یه جمعیت اصلی...
الحمدلله...
راهپیمایی ها همیشه حس خوبی یهم میده حس اینکه هنوزم تعداد ولایت مدارها خیلی زیادن!!
..................................................
.................................................
هیچ وقت نمیومد راهپیمایی...اینبار اومده بود...اصلا تو این وادیا نبود!!!
می گفت: اگه نمیومدم، آمریکا توهم میزد و آسفالتمون می کرد!!!
درسى که اربعین به ما مىدهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطرهى شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.
امام خامنه ای
تلویزیون که نشون میداد چطوری زائرات با پای پیاده ...اما دلی عاشق به سمتت پرواز میکردن تموم خونمون پر از غصه و اشک شده بود...
دلم الان پر میزنه برای کربلایت یا حسین...
السلام علیک یا ابا عبدالله...
السلام علیک یا ابوالفضل العباس...
مراقب باشیم دچار سطحیگری و ظاهرگرائی نشویم، دچار تحجر نشویم - این یک طرف قضیه است - دچار سکولاریسمِ پنهان هم نشویم. گاهی اوقات در ظاهر، تبلیغات، تبلیغات دینی است؛ حرف، حرف دینی است؛ شعار، شعار دینی است؛ اما در باطن، سکولاریسم است؛ جدائی دین از زندگی است؛ آنچه که بر زبان جاری میشود، در برنامهریزیها و در عمل دخالتی ندارد. ادعا میکنیم، حرف میزنیم، شعار میدهیم؛ اما وقتی پای عمل به میان میآید، از آنچه که شعار دادیم، خبری نیست.
بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی 23/7/1391
+++ حیف باشد که تو باشی و مرا "من" ببرد...
کتاب چهار گفتار شامل چهار سخنرانی حضرت آقاست است که با توجه به موضوع مشترک همشون یعنی تحلیل زمینهها و عوامل مؤثر در بروز حادثهی عاشورا بصورت مجموعهای منتشر شده است. این گفتارها در سالهای ۷۱، ۷۴، ۷۵ و ۷۷ ایراد شده است
:این کتاب در مورد بحث های زیره
زندگی پُرفضیلت امام حسین علیهالسلام و صفات برجستهی ایشان
اهمیت مقام شهادت
عنصر حیاتبخش امر به معروف و نهی از منکر
اهمیت نقش ارزشمند حضرت زینب سلاماللهعلیها و امام سجاد علیهالسلام در حفظ و گسترش پیام عاشورا
ویژگیهای لازم برای مجالس عزاداری محرم و صفر
تحلیل تاریخ اسلام از بعثت تا عاشورا
ابعاد نهضت حسینی و احساس عزت و افتخار در آن نهضت
منطق، حماسه، عاطفه، سه عنصر اصلی قیام امام حسین علیهالسلام
و ...
این کتاب میتونه برای ایجاد درک درست از ماه محرم کمک کنه
اینک این تو و این محرم...در این آزمون حیرانی،در این ابتلای عظیم...بنگر که در کجا خواهی ایستاد؟
از «قول به غیر علم» بپرهیزید.
از شما خواهش می کنم
همانطور که به نماز و روزه اهتمام دارید
به پرهیز از غیبت و تهمت
و بیان "مطالبی که به آن علم ندارید"
جداً اهتمام کنید.
دیدار با فعالان و نخبگان بسیج دانشجوئی / 16مرداد91
نه تاب ماندنم هست و نه پای رفتنم!!!
به اینجا عادت کرده ام،به اینکه هرروز با چهره خسته ولی مهربان و مخلص خادم ها روبرو شوم و با لبخندی قدردانیم را نشانشان بدهم.
عادت کرده ام به اینکه هر روز در، گاه زیبای نماز، چهره های نورانی بچه ها در قاب زیبای حجاب را به نظاره بنشینم و لذت ببرم و نگاه متعجبشان را با لبخندی پاسخ گویم.
عادت کرده ام به اساتید دلسوزی که در مقابل سوالاتشان به جای جواب دادن فقط لبخندی تحویلشان میدادم.
عادت کرده ام به اشراق هایی که بچه ها به خاطرشان از سر و کول هم بالا میرفتند و من میقاپیدمش و از روی شیطنت لبخندی نثارشان میکردم...
عادت کرده ام به ان سلام زیبای دست جمعی بعد از نماز که همه یکنوا میخواندند و بعد از آن من از وجد یکپارچگی و زیبایی لحظات لبخند میزدم.
عادت کرده ام...به همه این عادات زیبا عادت کرده ام!!!
روز وداع با این همه رزق الهی...با این همه لبخند...دلم را میلرزاند.برایم به مثابه پایان یک رویا خواهد بود...و شاید هم شروع یک کابوس!!
میترسم...میترسم که بروم و این همه لبخند را جا بگذارم...وای بر من اگر فراموش کنم که اینجا چه بر من رفته...
اما نه...مگر میشود حب امام خامنه ای را در دل داشت و بسیجی بود و لبخند نزد؟؟؟؟
بار سنگینی به دوشمان است...باری که به حرمت این روزهای زیبا در اینجا باید به مقصد برسانیمش...
زیر بار این بار سنگین هم تو میتوانی لبخند بزنی...پس لبخند بزن بسیجی!