۱۳ مطلب با موضوع «لَختی با خدا» ثبت شده است

رفیقِ من...

غلطه...این ما نیستیم که داریم به مُحرم نزدیک میشیم.این مُحرمه که داره خودشو به ما نزدیک میکنه!

رفاقت یعنی همین...کسی که خودشو بهت نزدیک کنه حتی اگه ازش دوری کردی.

مُحرم شاید کَس نباشه...اما بهترین رفیق منه!

میتونم راحت سرمو بذار روی شونه هاشو اشک بریزم و حتی ازم نپرسه که چرا...

میتونم راحت مهمون مجلس هاش باشم و به گرمی ازم استقبال کنه و به دستام نگاه نکنه...

حتی میتونم اگه هوی م نذاشت بهش سر نزنم و دهه دهه بگذره و یادش نکنم...اما اون سال دیگه باز منتظرم می مونه.میاد سراغم!

آره...مُحرم بهترین رفیق منه حتی اگه من براش رفاقت نکنم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خانم سین

دو رکعت نماز قضا

میگویند کله مان داغ است....سرتان گرم زندگی شود دغدغه هایتان یادتان می رود.

و ما حیران مانده ایم این وسط که اینها چه میگویند؟؟

اگر کله ما داغ بود که دغدغه هامان خیلی وقت تر باید از شدت گرمی دود می شدند و می رفتند هوا و ما هم خجسته می رفتیم پی زندگیمان!!

(البته اگر زندگی بی دغدغه معنای زندگی بدهد)


اما از شما چه پنهان که بی راه هم نمیگویند.

کله مان داغ است...درست!

سرمان هم گرم زندگی شده است...درست!

دغدغه هامان یادمان نرفته اما ..

شاید

زندگی فرصت رسیدگی به دغدغه هامان را گرفته بود.


اما راه جبرانی هست...

قضایش میکنیم...


دو رکعت نماز قضا میخوانم قربت الی الله...الــــلــــه اکـــبــــر




۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خانم سین

می شکنم در شکن زلف یار

-همین که گفتم.توی محراب رو "قل هوالله "کار میکنی،دورتادور شبستون رو هم "آیة الکرسی". فقط هم یه بار اسم خودت رو می آری.فقط یه بار!


حاج ابراهیم،کاشیکار زبر دست،نگاهی به نازک کاری های زیبای مسجد کرد و گفت:معمار!آخه ما از این کار نون می خوریم.چه عیبی داره من چند جای این مسجد اسم و تلفن خودمو روی کاشی بنویسم؟


-اوسّا!اینجا مسجد دانشگاهه!با بقیه جاها توفیر داره.چقدر از من حرف می گیری!


 حاج ابراهیم همان گونه که معمار گفته بود عمل کرد.روی کاشی های مسجد یک بار از خودش اسم آورد.مزدش را گرفت و تسویه کرد و رفت.اما چند روز بعد زنگ تلفن معمار به صدا در آمد.حدس بزنید چه کسی بود.


-معمار،از کار راضی هستی؟همونطور که شما گفته بودین ما کار کردیم.اما یه نیم نگاهی هم به آخر آیة الکرسی دور شبستون بندازین،یه چیزایی دستتون می آد!عزت زیاد.


معمار از جا برخاست و راه مسجد را پیش گرفت و شروع کرد با دقت،آخر آیة الکرسی دور شبستان را خواندن:

والذین کفروا اولیاوهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون.

این آخر آیة الکرسی است.اصولا کاشیکار باید به همین اندازه بسنده می کرد،اما او بخشی از آیه بعد را هم در ادامه آورده بود.چیزی که معمار تاکنون هیچ کجا ندیده بود!

الم تر الی الذی حاجّ ابراهیم... و دیگر تمام!


 کتاب می شکنم در شکن زلف یار- صفحه 179


انسان می تواند بشکندو این شکستن ها یکی زیباتر از دیگری جلوه کند.ما پیرامون خود حصار کشیده ایم و نمی خواهیم قدمی از آن بیرون بگذاریم.غافل از اینکه تا این حصار را نشکنیم امکان ندارد به آنچه می خواهیم برسیم.

مثل سلمان ...



۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خانم سین

بگذارید بروم...

باورم شد کجا هستم اما...

تنها حس کردم خودم را...

شهدا نیم نگاهی هم به منِ زار نینداختند...

حق هم داشتند...

 منِ روسیاه را چه به فکه؟

چه به شلمچه؟

چه به طلاییه؟

هنوز اما از پا نیفتاده ام...

.

.

خدایا خودت پدر و مادرم را راضی کن که دلشان نرم شود...که بروم!!

رفتنم شاید...


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خانم سین

نماز شب سخته؟!!

بلند شدن برای نماز شب خیلی سخته...مخصوصا برای جوونای حالایی که تا نصفه شب بیدارن ولی صبح ها مجبورن زود بیدار بشن...

اما یه روش هایی هست که این سختیا رو آسون میکنه...انشاالله که بکار ببریم و نتیجشو ببینیم...

اولین مشکل ماها اینه که بیدار نمیشیم...

چاره اش اینه که وقتی که میخوایم بریم بخوابیم نیت صادقانه بکنیم که واسه نماز شب مبخوایم بیدار شیم...اگه نیتمون از اعماق دلمون باشه خدا دو تا مَلِک میفرسته تا وقت نماز تکونمون بدن و بیدار میشیم...و همینطور خوبه که وقت خواب آیه ی آخر سوره ی کهف رو قرائت کنیم...کمک کننده است!!

اما

گاهی پیش میاد که بیدار میشیم اما هرچقدر تلاش میکنیم که بلند شیم نمیشه...اینجاست که اگه دعای زیر رو بعد از بیدار شدن بخونیم وسوسه شیطان از بین میره و به برخاستنمون از رختخواب کمک  میکنه:

الحمدلله رب العالمین و اله المرسلین والحمدلله الذی یُحی الموتی و یَبعثُ مَن فی القبور.

به توصیه امام باقر (ع)قبل از نماز شب خوبه که به پیامبر هم توسل داشته باشیم که بنا به آیه 74 سوره توبه از فضل خداوند بی نیاز میشیم.برای توسل میتونیم از دعای زیر استفاده کنیم:

اللهم انی اتوجه الیک بالنبیک نبی الرحمه و آله.

و بقیه توسل رو به زبون فارسی خودمون بگیم.



یه نکته دیگه اینکه:باید خودمونو ملزم کنیم به اینکه قضای نماز شب رو در روز به جای بیاریم...ملزم!!!(سخته اما شدنیه..)

ذکر آثار خواندن نماز شب  به نقل از امام صادق (ع)هم خالی از لطف نیست:

یک-در باطن و روح نورانیتی ایجاد میشه که اهلش اون رو میبینن...

دو-کفاره ی گناهان روزمون میشه...

سه-خانه ای که درش نماز شب خونده میشه مثل ستاره برای اهل اسمان میدرخشه و به اهل خونه برکت میده...

چهار-خداوند به برکت اهل سحر رفع بلا میکنه از زمینیان...

پنج-فقر از زندگی میره بیرون...نماز شب ضامن روزی روزه...بی برو برگرد!!!

*درس هایی از حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا سعادت فر


در آخر اینو بدونیم:

نماز یک معاشقه است...اگه ازش لذت نمیبریم برای اینه با خدا تنها نیستیم...



۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

حیا بایدمان!!

حیایی که انسان نسبت به ناظر دارد، گاهی «حیاء من الخلق» است، گاهی «حیاء من النفس» بوده وگاهی «حیاء من الملائکه» می‏باشد؛ یعنی فرشتگانی که مأمور ضبط اعمال انسان هستند.گاهی «حیاء من اولیاء الله» است. پنجمین نوع آن «حیاء من الله» است، یعنی از خدا خجالت کشیدن وشرم کردن.

از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد.


از خدا بیم داشته باش، چون او بر تو توانا است. این‎طور نیست که بتوانی از چنگ خدا فرار کنی، خجالت بکش و معصیت نکن. خیال نکن می‎توانی از عذابی که وعده‎ کرده است فرار کنی.


گزیده ای از توصیه های استاد بزرگ اخلاق آقا مجتبی تهرانی در باب حیا

 اللهم اغفِر لی الذنوب التی تَهتک العِصَم 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

طعم خالص بندگی...

بندگی...!

...

...شرک خفی مرا میترساند...


حاضرم همه عمرم را بدهم در عوض فقط یک لمحه...فقط یک لحظه زندگی از خداوند بگیرم...

یک لحظه که طعم خالص "عبد" بودن را به معنای واقعی بچشم....

بهشت را نمیخواهم...

حاضرم دربست تا جهنم بروم  اما... یک لحظه با خدا عاشقی کنم...





۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

شیطان رجیم

فکر می کنم...

اینقدر فکر میکنم که سرم می چرخد...

نشسته ام و فکر میکنم...اما...

آرامش قبل از طوفان است...

به پایان خواهمش برد...

 خدا خودش به من قول داده کمکم کند...یکه و تنها نمی توانم...

دیگر اجازه نمی دهم اینگونه نفسم برایم جولان بدهد و نیشخند بزند به اراده سست و ضعیفم...

کم الکی نیست که...من مثلا خلیفه اللهم...

من مثلا کسی هستم که خدا به بهانه خلقتش بر خود آفرین گفت...

شیطان رجیم!!! خوب تماشا کن...و ببین که چگونه مغلوبت خواهم کرد؟؟؟


۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

روزهای آفتابی،شبهای بارانی

خیلی سخته...

خیلی سخته که روزگار دقیقا توی مسیری ببرتت جلو که هرگز نمیخواستیش!!!

خیلی سخته شبا رو با چشم گریون بخوابی و هرشب به خودت وعده بدی فردا روز خوبی خواهد بود!!!

خیلی سخته همه فقط ظاهر خندان و شادتو ببینن و همش به اینکه هیچ غمی نداری غبطه بخورن...

ولی...

ولی سخت تر اونه که هیچکس نمیتونه درکت کنه...هیچکس!!!

خدای من...دیگه چقدر امتحان و آزمایش؟؟؟؟

تو که میبینی من شاگرد همیشه رفوزه توام...اینقدر مهربونی که هی با یه امتحان جدید بهم فرصت دوباره میدی!!!

اما من همینقدرم خدا...همینقدر!!!

دیگه ازم امتحان نگیر...خسته شدم !!!

چقدر بایست خجالت بکشم...؟؟؟؟دیگه حتی روی توبه هم ندارم!!!


پ ن:نوشتم فقط و فقط چون بهش نیاز داشتم..گاهی نوشتن جوری آرومم میکنه که هیشکس و هیچ چیز دیگه ای از پس اینکار بر نمیاد...

پس نظرخواهی غیر فعاله!!!


موافقین ۱ مخالفین ۰
خانم سین

نوزاد درونت شیر میخواد!!!

   


من در هواپیما در کنار جوانی نشسته بودم.این جوان یک گیتار در دستش بود.من میخواستم با او ارتباط برقرار کنم اما او خیلی مایل نبود.از او ساعت پرسیدم و بعد از جوان خواستم در مورد گیتار و موسیقی

برایم توضیح بده.به او گفتم دوست دارم بیشتر بدانم.جوان استقبال کرد و کم کم سر صحبت را باز کرد و

در میان حرف هایش متوجه شدم که اهل نماز خواندن نیست.در همین میان ناگهان صدای گریه ی

نوزاد شیرخواره از ته هواپیما در آمد.گفتم الحمدلله.

به جوان گفتم:اگر شما بخواهی همین الان به کودک کمک کنی چکار میکنی؟

جوان جواب داد:سریع او را به مادرش میرسانم چونکه در بغل مادرش آروم میگیره و وقتی شیر بخوره آروم میشه.

گفتم:افرین پس اینو میدونی.خبر داری ما دو تا بچه توی وجودمون داریم؟

گفت:نه برایم بگو...

گفتم:یکی جسممان است که مادرش خاک است و چون ما از خاک به وجود امدیم وقتی سر ظهر

میشود این بچه گریه میکند و صدای قاروقور شکممان نشان میدهد که این بچه نیاز به شیر دارد.فورا این

بچه را به بغل مادرش میدیم وبا غذایی که مستقیم یا غیر مستقیم از خاک تهیه شده خودمون رو سیر

میکنیم و این بچه آروم میشه.

گفت:چقدر قشنگ گفتید حاج اقا..

گفتم:حالا یه بچه دیگه هم هست.روحمون...چرا این بچه رو نمیدیم بغل مادرش؟این بچه هم سرظهر که

میشه گریه میکنه ناله میزنه و باید شیر بخوره.

جوان گفت:حاج اقا من رابطه ام با خدا خوبه.

گفنم:نه دیگه نشد...شیر خوردن رو کی به بچه یاد میده؟

گفت:مادرش،بچه از بازو یا پاهای مادر شیر نمیخوره.بچه رو زیر سینه میگذاره و به او شیر میده.

گفتم:این شیر خوردن رو هم خدا یاد ما میده.خدا میگوید بیا شیرت بدهم تا آرام شوی(الا بذکرالله تطمئن

القلوب)وقتی نماز خواندی آرام می شوی.

جوان گفت:حاج آقا توی این عمر بیست و چند ساله ام کسی نماز رو اینطور برام تعریف نکرده بود.

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

خاطره ای که خوندین به نقل از استاد ماندگاری در برنامه سمت خدا بود...

 

تعبیرشون از نماز بی نظیر بود..مگه نه؟

 

این تعبیر رو یاد بگیرین !!!توی امر به معروف کردن خیلی بدرد بخوره ها...

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین