من در هواپیما در کنار جوانی نشسته بودم.این جوان یک گیتار در دستش بود.من میخواستم با او ارتباط برقرار کنم اما او خیلی مایل نبود.از او ساعت پرسیدم و بعد از جوان خواستم در مورد گیتار و موسیقی

برایم توضیح بده.به او گفتم دوست دارم بیشتر بدانم.جوان استقبال کرد و کم کم سر صحبت را باز کرد و

در میان حرف هایش متوجه شدم که اهل نماز خواندن نیست.در همین میان ناگهان صدای گریه ی

نوزاد شیرخواره از ته هواپیما در آمد.گفتم الحمدلله.

به جوان گفتم:اگر شما بخواهی همین الان به کودک کمک کنی چکار میکنی؟

جوان جواب داد:سریع او را به مادرش میرسانم چونکه در بغل مادرش آروم میگیره و وقتی شیر بخوره آروم میشه.

گفتم:افرین پس اینو میدونی.خبر داری ما دو تا بچه توی وجودمون داریم؟

گفت:نه برایم بگو...

گفتم:یکی جسممان است که مادرش خاک است و چون ما از خاک به وجود امدیم وقتی سر ظهر

میشود این بچه گریه میکند و صدای قاروقور شکممان نشان میدهد که این بچه نیاز به شیر دارد.فورا این

بچه را به بغل مادرش میدیم وبا غذایی که مستقیم یا غیر مستقیم از خاک تهیه شده خودمون رو سیر

میکنیم و این بچه آروم میشه.

گفت:چقدر قشنگ گفتید حاج اقا..

گفتم:حالا یه بچه دیگه هم هست.روحمون...چرا این بچه رو نمیدیم بغل مادرش؟این بچه هم سرظهر که

میشه گریه میکنه ناله میزنه و باید شیر بخوره.

جوان گفت:حاج اقا من رابطه ام با خدا خوبه.

گفنم:نه دیگه نشد...شیر خوردن رو کی به بچه یاد میده؟

گفت:مادرش،بچه از بازو یا پاهای مادر شیر نمیخوره.بچه رو زیر سینه میگذاره و به او شیر میده.

گفتم:این شیر خوردن رو هم خدا یاد ما میده.خدا میگوید بیا شیرت بدهم تا آرام شوی(الا بذکرالله تطمئن

القلوب)وقتی نماز خواندی آرام می شوی.

جوان گفت:حاج آقا توی این عمر بیست و چند ساله ام کسی نماز رو اینطور برام تعریف نکرده بود.

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

خاطره ای که خوندین به نقل از استاد ماندگاری در برنامه سمت خدا بود...

 

تعبیرشون از نماز بی نظیر بود..مگه نه؟

 

این تعبیر رو یاد بگیرین !!!توی امر به معروف کردن خیلی بدرد بخوره ها...