۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گوگل پلاس» ثبت شده است

یک وضعیت نامطلوب


شاید از همان روزی شروع شد که آن روحانی میانسال یک فلش مموری(flash memory) به من داد و گفت:

 -یکسری تحقیقاتم در مورد موضوع (بماند!!!) در این هست یه نگاهی بهش بندازین

و باز کردن فلش مموری همانا و دایره شدن چشمانم به شعاع دو سانتی متر همانا...هرگز فکرش هم به ذهنم مخابره نشده بود که یک روحانی هم آن موسیقی مبتذل را شنیده باشد ...

و بعد آنجایی این فکر در من قوت گرفت که درون گوگل پلاس بودیم و جمعیت بسیار زیادی از افراد دائم الپلاس را طلبه ها و روحانیون و درس دین خوانده ها تشکیل میدادند...

گوگل پلاس را که رد کردیم و رسیدیم به اینستاگرام دیگر رسما شاخمان زد بیرون از خیل جماعت طلبه های حاضر در اینستاگرام و پست های بی ربط و یا  با ربطشان !

دیگر کمپلت دلمان گرفت...

شایددر مورد قصه اول  بگویید به خاطر اهمیت موضوع حتی روحانی ها هم باید در جریان امور باشند.

اما همینکه در جریان کلیات آن قضیه قرار بگیرند تا بی اطلاع نباشند کافی نیست؟!همین که بدانند فلان خواننده فلان آهنگ توهین آمیز به اسلام را خوانده کافی نیست؟حتما باید آن را گوش هم بدهند؟

و در مورد قصه دوم بگویید این که خیلی خوب است که اهالی دین در صحنه باشند و در این شبکه های اجتماعی تبلیغ کنند و سنگر را خالی نکنند...

اما این دیگر کمی افراط نیست که خیلی زیاد از حد  وقتشان را درون این شبکه ها میگذرانند و تقریبا همیشه آنلایند؟و البته که پیج خیلی از انها با پیج امثال من هیچ توفیری ندارد و از تبلیغ و کار دینی هم خبری نیست...

در این شبکه ها همه چی هست.حتی اگر هدف مثبت هم داشته باشیم ممکن است در مسیر هدف، اشتباه یک کوچه را گم کنیم و بندازیم درون یک کوچه دیگر و همینطور که می رویم ناگاه بر بخوریم به چیزی که نباید به آن برمیخوردیم و اینجاست که چشم و گوش و فکر آدم طهارتش را از دست می دهد.

من معتقدم که علما و عرفا و طلبه ها و اهالی درس دین، این طهارت برایشان خیلی مهم است.خیلی زیاد...

و حالا  میبینیم که دست هرکدامشان یک گوشی هوشمند و تبلت و لپ تاپ با یک اینترنت پرسرعت است و این بد نیست...

 اما پس صفای باطن را چگونه میخواهند حفظ کنند آخر.؟!

شاید این مطلب به خیلی ها بربخورد ولی حقیقتا اعتقاد شخصی من این است که از این طلبه های امروزی فکر نکنم عالمی یا عارفی یا مرجع تقلیدی یا حتی یک مبلغ تاثیر گذار  بیرون بیاید....

 شاید هم دارم اشتباه میکنم و مصرانه تقاضا دارم مرا از این اشتباه بیرون بیاورید...


پ ن:در آخر بد نیست به این نکته اشاره کنم که بنده علاقه وافری به روحانیت دارم و اصلا لباس روحانیت تن کسی میبینم ذوق مرگ میشوم و این یک علاقه خانوادگی است و شکل گرفته از محیطی که در آن پرورش یافته ام. پس این حرف ها را نگذارید پای ذهنیت منفی من به روحانیت!

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خانم سین

حق من است که بپرسم انقلاب برایم چه کرده؟

مطلب زیر توسط فردی به نام توحید عزیزی در گوگل پلاس نوشته شده بود...

به دلیل اینکه خیلی جالب بود گذاشتمش اینجا شماها هم بخونید!!!

من متولد آمریکا هستم. سال 1357. چند روز بعد از آنکه محمدرضا شاه پهلوی از ایران فرار کرد، من به دنیا آمدم. و وقتی انقلاب پیروز شد، خانواده‌ی من، آمریکا را ترک کرد و به ایران آمد، قطعا نه به خاطر آنچه زندگی راحت‌تر گفته می‌شود، اما شاید برای آنچه زندگی درست‌تر نامیده می‌شود.


الان و بعد از گذشت بیش از سی سال، پرسش نادرستی نیست اگر بپرسم: «انقلاب برای من چه کرده است؟» پاسخ به این پرسش را در دو بخش مجزا می‌نویسم:

الف ـ سه مقطع از زندگی یک فرزند انقلاب
(1) سال 1361- من 4 سالگیم را به یاد دارم. ما در یک خانه‌ی اجاره‌ای زندگی می‌کردیم. یک ماشین دست چندم ساخت خارج داشتیم. تلفنمان با صاحبخانه یکی بود. ما دو برادر شده بودیم (و سپس 3) و تا 12 سالگی من، همگی یک اتاق خواب داشتیم.

(2) سال 1376- خیلی وقت بود که صاحبخانه شده بودیم. هر کدام از ما برادر‌ها اتاق خودش را داشت. مادر و پدر ماشین‌های خودشان را داشتند، یکی ساخت داخل، نو؛ و دیگری ساخت خارج، دست دوم.

(3) سال 1388- دانشکده‌ی پزشکی و خدمت سربازی را تمام کرده ام. ما برادرها هر کدام خانه‌ی خودمان را داریم. دو تایمان ازدواج کرده ایم. من فرزندی دارم. هر کدام ماشین خودمان را داریم: نو، ساخت داخل. می‌خواهیم برای ادامه‌ی تحصیل در مدارج بالاتر، به دانشگاه‌های معتبر خارجی برویم.

[نکته: من زندگی هر کدام از فامیل دور و نزدیکم در ایران را که در خاطرم بررسی می‌کنم، شرایط مشابه دارند. کسی را نمی‌توانم نام ببرم که زندگی مادیش، بدتر شده باشد. آنها که بیشتر به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی فحش و ناسزا می‌گویند، اتفاقا بیشتر از بقیه در زندگی مادی پیشرفت داشته اند. شما هم این بررسی را در نزدیکان خودتان انجام دهید.]

ب ـ مقایسه‌ی زندگی یک فرزند انقلاب با فرزندان ایرانیان مقیم آمریکا
ناخودآگاه وقتی خودم را در کنار ایرانیانی هم‌سنم می‌بینم که اکثر عمرشان را در آمریکا زندگی کرده اند، مقایسه‌هایی در ذهنم پدید می‌آید ـ گر چه شاید این قیاس کاملا صحیحی نباشد.

جوانان ایرانی ـ آمریکایی، افتخار می‌کنند به آمریکایی بودنشان و بعضی‌هایشان هم دوست ندارند که اصلا «ایرانی» به حساب بیایند. دخترها حاضر نیستند با یک پسر ایرانی دوست/همسر شوند، پسرها هم متقابلا با یک دختر ایرانی. افتخارشان، ابر قدرتی آمریکا و «آزادی»شان است. دینی ندارند. فارسی را به سختی می فهمند، مشکل‌تر حرف می زنند، و نمی توانند بخوانند یا بنویسند. آهنگ‌های مورد علاقه‌شان عموما مربوط به عشق‌های گذرا یا شکست خورده‌ی زمینی است. از شنیدن موسیقی سنتی لذتی نمی‌برند. دغدغه‌ای ندارند یا اگر داشته باشند، مربوط به عدم تساوی حقوق همجنسگرایان با دیگر مردم است...

من به آن چیزی که در سایه‌ی زندگی در ایران پس از انقلاب اسلامی شده ام، افتخار می‌کنم. سعادت آشنایی با اسلام و مکتب تشیع را داشته ام. موهبت آشنایی با زندگی حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السلام ـ نصیبم شده است. می‌توانم فارسی و انگلیسی بخوانم و بنویسم. از خواندن گلستان سعدی و گرفتن فال حافظ، حظ بی‌نهایت می‌برم. صدای شجریان و ناظری و سراج سرمستم می‌کند. پزشک هستم. دغدغه‌هایم، شناخت خودم هست و تهذیب نفسم. وظیفه‌ام را کمک به مردم مستضعف جهان می‌دانم. آرزوهایم ظهور امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف، به سامان شدن وضعیت کشورم ایران، و شهادت در راه پاسداری از اسلام است.

انقلاب برای من، همه کار کرده است، همه کار.

حالا زمان آن فرا رسیده است که بپرسم: «من برای انقلاب چه کرده ام؟»


*احتمال دادم این رو بپرسید که گوگل پلاس فیلتره و استفاده از اون به دلیل قانون شکنی اشکال شرعی داره...درجواب باید بگم که گوگل پلاس به علتی کاملا نامعلوم بعضی جاها فیلتره و بعضی جاها نیست....برای ما و توی خونه ما فیلتر نیست....


*حالم خیلی مساعد نیست...اگه یادتون موند کمی برام دعا کنید...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین