۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

و باز قصه غصه دار غربت...

زیر تخت لانه ی یک جفت کبوتر بود.امام نشست روی تخت.

شروع کرد به خندیدن!پرسیدم :چرا می خندید؟

-شنیدم کبوتر نر به ماده می گفت:به خدا روی زمین هیچ کس را بیشتر از تو دوست ندارم به جز مردی که الان نشسته روی تخت.



با سم شهیدش کردند.

جنازه اش را گذاشتند وسط شهر تا همه ببینند به مرگ طبیعی مرده.

یکی از یارانش آمد جلو،کنار جنازه،بلند گفت:خودتان بگویید مولای من!شما را کشته اند یا به مرگ طبیعی مرده اید؟

همه دیدند که جنازه گفت: قُتِلَ...قُتِلَ...قُتِلَ...!


چند وقتی است که در محله های فقیر نشین خبری از زنبیل نیست...


السلام علیک یا موسی بن جعفر(ع)


پ ن:یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه...

پ ن:برگرفته از کتاب آفتاب در محاق نوشته مرثا صامتی

پ ن: اللهم العن سندی بن شاهک...

پ ن:اللهم العن هارون الرشید...


۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
خانم سین

فقط 4 ساله که...

امام رضا علیه السّلام فرمودند:

ألا وإنّی لَمَقتولٌ بِالسَّمِّ ظُلما،ومَدفونٌ فی مَوضِعِ غُربَةٍ؛ فَمَن شَدَّ رَحلَهُ إلى زِیارَتِی، استُجیبَ دُعاؤُهُ،وغُفِرَ لَهُ ذَنبُه ؛

بدانید که من با زهر ستم، کشته خواهم شد و در خاک غربت، دفن خواهم شد. پس، هر که براى زیارت من بارِ سفر بربندد، دعایش مستجاب و گناهانش آمرزیده مى شود.
نهج الدعاء، ج 1، ص: 381



حتی فکر میکنم به صحن و سرای حرمتون...اشک توی چشمام جمع میشه...

دلم واسه حرمتون پر میکشه...

نگاهم هم به گنبد طلاتون که میفته انگار یه چیزی میگیرتش و نمیذاره جای دیگه بره...اونوقته که حتی فکرمم کار نمیکنه...همینطور زل میزنم ...یه جور حالت اغما...

یکی از زیباترین اتفاق های زندگیمون شده آقا جان...

اینکه سال تحویل پیشتونیم و شمام همیشه ی خدا هوامونو داشتین!!!

آخرین باری که پیشتون بودم و یادتونه؟؟؟..تابستون امسال!!!

هرچی میخواستم اون خواسته رو ازتون بخوام نمی شد...حالا میفهمم آقا جان که چرا...

دلم میخواد همیشه پیشتون باشم...دوست دارم بیام و توی شهری باشم که پر از عطر شماست...یعنی میشه؟

میدونین چیه؟هیچ وقت نمیتونم برای شهادتتون مطلب بنویسم...چون درکش نکردم...

چون همیشه باهام بودین...توی همه لحظات زندگی همراهم بودین هرگز نبودنتون رو نمیفهمم...

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...


دانلود فایل صوتی درد و دل با امام رضا از محمد ناصری


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

یه مدینه...

نمیدانم...

شاید شما را درک نمیکردم...اما خوب یادم هست که  حسِ غربت رو میفهمیدم...

11 سالم بود و باورم نبود که یک امام تا این حد بتواند غریب باشد...آنوقت بود که برایتان شعر گفتم...

فکر میکردم میتوانم با شعرم شما را خوشحال کنم...و چه احساسات بچگانه اما خالصی بود ان وقتها...

4 سال بعد...پشت نرده های بقیع بود که ناباورانه نگاه میکردم و باز هم باورم نبود تا این حد غربت را...

امام من...

در ارزوی روزی هستم که برایتان صحن و سرایی بسازم حداقل در خور زائرانتان...

والا قدر و ارزش شما که سنجیدنی نیست...

برایمان دعا کنید...

السلام علیک یا کریم اهل البیت،یا حسن مجتبی(ع)...


خیلی بچگانه است اما شعر و توی ادامه مطلب گذاشتم...



۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

پیام برِ عشق...

*در روزگاری که «کرامت انسانی» به تاراج «قومیّت» می‏رفت
در آن زمان که «عبودیت» را عفریت «جهالت»، به بر هوت «شرک» رانده بود و شکوفه‏های «عاطفه»، ناشکفته در گور «نخوت» دفن می‏شدند و شعر و شراب و شهوت، متاع بازار «عکاظ» بود، آمدی؛ با دست‏هایی از بوی بهشت
با نگاهی به وسعت عشق و تبسّمی به زیبایی محبت
و هدیه‏ای آوردی، به گران‏قدری «توحید».
و چه پُر بها بود لحظه‏های با تو بودن!*

همین عظمت و شکوه  "باتو بودن" ها بود که فاطمه (س) نبودنت را تاب نیاورد..

یادتان هست لبخندش را؟؟؟آن هنگام که به او مژده دادی که او اولین شخصی خواهد بود که بر شما ملحق خواهد شد...

ای پیام بر عشق...ای رحمت للعالمین...دعا کن که پیام عشقت را فهم کنیم...

همانگونه که از دعای شما بود که ما اسلام  آوردیم...

وگرنه ما کجا و عبودیت کجا؟؟؟

ما کجا و بندگی خداوند لایتناهی کجا؟؟؟


قسمت ستاره دار* از سایت راسخون برگرفته شده است...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

من و امام هفتمم!!!+من و امام دومم!!!

امام موسی کاظم(ع) می فرمایند:

بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند،انتظار فرج و گشایش است...


ولادت این امام عزیز و بزرگوار برهمه شما همراهان نیک سیرت مبارک باد...


شرم نوشت:

امروز میخواستم به یه نفر پیامک بدم برای این روز....

 نه پیامکی در این مورد توی گوشیم داشتم 

نه هیچ کتابی داشتم که در مورد این امام بزرگوار باشه...

اینترنتم هم قطع شده بود...

خجالت کشیدم...خیلی زیاد!!!

خودم هم چیز زیادی در مورد امام هفتممون نمیدونستم...

وای برمن...

آخه به منم میگن بچه شیعه؟؟؟


بعد نوشت:

یکی از وبلاگ نویسان محترم در قسمت نظرات چیزی رو گفتند که سوختممممم...

روز ولادت امام کاظم (ع) روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) نیز بوده است و منِ نا اگاه نمیدانستم...

شرمنده ام که عمری زمزمه میکردم یه مدینه/ یه بقیعه/ یه امامی که حرم نداره ....

میگریستم و لعن میکردم باعثین غربت آقا را...کریم اهل بیت را...

و حالا خودم....

روم سیاه!!!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین