۳ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

و برف هم آمد...

پشت پنجره...

به برف های خسته ی برگشته از سفر که روی زمین دراز کشیده اند و نفسی چاق میکنند نگاه میکنم...

و مثل همیشه...

پیش چشمانم...

همه ی زندگیم می شود یک فیلمِ روی دورِ تند، که انگار بیننده اش از دیدنش کسل شده و میخواهد برسد به آخرش...

یا نه...

می شود یک قطار سریع السیر...بی هیچ ایستی...

و من

 از تمام این زندگی جا می مانم.

و ناگاه...

پیش چشمانم...

درون شیشه کسی نگاهم میکند...

یک مَن...

یک مَنِ خالی از تو...

یک مَنِ تلخِ تلخِ تلخ... 



 پ ن:  الیسَ الله بِکافٍ عَبده؟

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خانم سین

یک وضعیت نامطلوب


شاید از همان روزی شروع شد که آن روحانی میانسال یک فلش مموری(flash memory) به من داد و گفت:

 -یکسری تحقیقاتم در مورد موضوع (بماند!!!) در این هست یه نگاهی بهش بندازین

و باز کردن فلش مموری همانا و دایره شدن چشمانم به شعاع دو سانتی متر همانا...هرگز فکرش هم به ذهنم مخابره نشده بود که یک روحانی هم آن موسیقی مبتذل را شنیده باشد ...

و بعد آنجایی این فکر در من قوت گرفت که درون گوگل پلاس بودیم و جمعیت بسیار زیادی از افراد دائم الپلاس را طلبه ها و روحانیون و درس دین خوانده ها تشکیل میدادند...

گوگل پلاس را که رد کردیم و رسیدیم به اینستاگرام دیگر رسما شاخمان زد بیرون از خیل جماعت طلبه های حاضر در اینستاگرام و پست های بی ربط و یا  با ربطشان !

دیگر کمپلت دلمان گرفت...

شایددر مورد قصه اول  بگویید به خاطر اهمیت موضوع حتی روحانی ها هم باید در جریان امور باشند.

اما همینکه در جریان کلیات آن قضیه قرار بگیرند تا بی اطلاع نباشند کافی نیست؟!همین که بدانند فلان خواننده فلان آهنگ توهین آمیز به اسلام را خوانده کافی نیست؟حتما باید آن را گوش هم بدهند؟

و در مورد قصه دوم بگویید این که خیلی خوب است که اهالی دین در صحنه باشند و در این شبکه های اجتماعی تبلیغ کنند و سنگر را خالی نکنند...

اما این دیگر کمی افراط نیست که خیلی زیاد از حد  وقتشان را درون این شبکه ها میگذرانند و تقریبا همیشه آنلایند؟و البته که پیج خیلی از انها با پیج امثال من هیچ توفیری ندارد و از تبلیغ و کار دینی هم خبری نیست...

در این شبکه ها همه چی هست.حتی اگر هدف مثبت هم داشته باشیم ممکن است در مسیر هدف، اشتباه یک کوچه را گم کنیم و بندازیم درون یک کوچه دیگر و همینطور که می رویم ناگاه بر بخوریم به چیزی که نباید به آن برمیخوردیم و اینجاست که چشم و گوش و فکر آدم طهارتش را از دست می دهد.

من معتقدم که علما و عرفا و طلبه ها و اهالی درس دین، این طهارت برایشان خیلی مهم است.خیلی زیاد...

و حالا  میبینیم که دست هرکدامشان یک گوشی هوشمند و تبلت و لپ تاپ با یک اینترنت پرسرعت است و این بد نیست...

 اما پس صفای باطن را چگونه میخواهند حفظ کنند آخر.؟!

شاید این مطلب به خیلی ها بربخورد ولی حقیقتا اعتقاد شخصی من این است که از این طلبه های امروزی فکر نکنم عالمی یا عارفی یا مرجع تقلیدی یا حتی یک مبلغ تاثیر گذار  بیرون بیاید....

 شاید هم دارم اشتباه میکنم و مصرانه تقاضا دارم مرا از این اشتباه بیرون بیاورید...


پ ن:در آخر بد نیست به این نکته اشاره کنم که بنده علاقه وافری به روحانیت دارم و اصلا لباس روحانیت تن کسی میبینم ذوق مرگ میشوم و این یک علاقه خانوادگی است و شکل گرفته از محیطی که در آن پرورش یافته ام. پس این حرف ها را نگذارید پای ذهنیت منفی من به روحانیت!

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خانم سین

همین یک جمله...

نگفتن همان دروغ گفتن است ...قدری کثیف تر !


پ ن:یک عاشقانه آرام از نادر ابراهیمی

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
خانم سین