۲۱ مطلب با موضوع «به رنگ معصوم» ثبت شده است

درباره ی "کمی دیرتر"

یک حکایت کلیشه ای و سطحی که تلاش کرده به خلق شخصیت ها و جریانات سمبلیک بپردازه اما تا حد یک قصه بچگانه کار را کم ارزش کرده...

این حسی بود که بعد از خواندن دو فصل اول کتاب کمی دیرتر نوشته ی سید مهدی شجاعی داشتم...

اما فصل سوم و چهارم  نظرم را تغییر داد...این دو فصل ذهن خواننده را به کلی به خود مشغول می کرد...

دارای مضامینی بسیار ارزشی و دینی بود که دغدغه هر مومنیست!!

جملات دو فصل آخر این کتاب هرکدام به تاملی جداگانه نیاز داشت و به نظر من جملاتش را باید بارها خواند.

باید اعتراف کنم بعضی از جملات این کتاب تا مغز استخوانم را سوزاندند...

در هرحال پیشنهاد میکنم به خاطر رسیدن به دو فصل اخر هم که شده دو فصل اولش را تحمل کنید و این کتاب رو مطالعه کنید...

داستان در مورد نویسنده است و یک جوان...جوانی که بین همه ی "آقا بیا" گو ها ، نوای "آقا نیا" سر داده است و هراسش نیست...سرزنشش میکنند ..تهمت و افترا نثارش میکنند...غافل از اینکه بنده شناس دیگریست!

بیشتر از این نمی گویم،خودتان بخوانید!


و در آخر:              

                الهی عامِلنا بفضلک و لا تُعاملنا بعدلکَ یا کریم...



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

نوشت فاطمه شاعر زبانش الکن شد...

                                     چرا مادر نماز خویش را بنشسته می خواند 
ز فضهّ راز آن پرسیدم و، گویا نمی داند 

نفس از سینه اش آید به سختی، گشته معلومم 
که بیش از چند روزی پیش ما، مادر نمی ماند 





هر سال با شوق و اشتیاق در حرمش سال جدیدم را آغاز می کردم...

اینبار اما نمی خواستم بروم...

خسته بودم و "جایی دیگر" انتظارم را میکشید...

من نخواستم اما شما مرا بردید آقا جان!!!

دوست دارم خیال کنم که نیم نظری هم به من داشتید...

                                                چه خیال دل انگیزی!!!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

هوای جمعه ات باز هواییم کرده...

حکومتی که امروز در دست شما مردم است آرزوی هزار ساله ی مومنان بالله بوده است...آنچه را که دارید قدر بدانید،خود را نگاه دارید تا انشاالله این حکومت  به حکومت ولی عصر،مهدی موعود،صاحب الزمان (عج) منتهی بشود.

*برگرفته از کتاب انسان 250 ساله (بیانات رهبری)*




این هـوا

       باران فـقـط می‌خواهد و

این دسـت‌ها هم

       دسـت‌هایت را...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

میلاد عشق...


 حَسُنَت جَمیعُ خِصالِه    صَلّوُا عَلَیهِ وَ آلِه

اللهم صل علی محمد وآل محمد 


  

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسى که درنوشته خود برمن صلوات بفرستد، تا آن نوشته باقى است، فرشتگان براى او استغفار   مى کنند...
 ثواب الاعمال ، ص 187


هر چه خوبی حق تعالی داده بر ما امشب آمد        هم رئیس مکتب آمد، هم رئیس مذهب آمد
نغمه ها از شاخسار بلبلان عاشق آمد                 البشارة، البشارة؛ احمد آمد، صادق آمد


راستی دوستان زیارت حضرت رسول از بعید فراموش نشه...التماس دعا!!!

بدلیل اینکه این هفته هفته وحدت هم هست یه سر به اینجا بزنین بد نیست:

                                                  وحدت اسلامی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

فقط 4 ساله که...

امام رضا علیه السّلام فرمودند:

ألا وإنّی لَمَقتولٌ بِالسَّمِّ ظُلما،ومَدفونٌ فی مَوضِعِ غُربَةٍ؛ فَمَن شَدَّ رَحلَهُ إلى زِیارَتِی، استُجیبَ دُعاؤُهُ،وغُفِرَ لَهُ ذَنبُه ؛

بدانید که من با زهر ستم، کشته خواهم شد و در خاک غربت، دفن خواهم شد. پس، هر که براى زیارت من بارِ سفر بربندد، دعایش مستجاب و گناهانش آمرزیده مى شود.
نهج الدعاء، ج 1، ص: 381



حتی فکر میکنم به صحن و سرای حرمتون...اشک توی چشمام جمع میشه...

دلم واسه حرمتون پر میکشه...

نگاهم هم به گنبد طلاتون که میفته انگار یه چیزی میگیرتش و نمیذاره جای دیگه بره...اونوقته که حتی فکرمم کار نمیکنه...همینطور زل میزنم ...یه جور حالت اغما...

یکی از زیباترین اتفاق های زندگیمون شده آقا جان...

اینکه سال تحویل پیشتونیم و شمام همیشه ی خدا هوامونو داشتین!!!

آخرین باری که پیشتون بودم و یادتونه؟؟؟..تابستون امسال!!!

هرچی میخواستم اون خواسته رو ازتون بخوام نمی شد...حالا میفهمم آقا جان که چرا...

دلم میخواد همیشه پیشتون باشم...دوست دارم بیام و توی شهری باشم که پر از عطر شماست...یعنی میشه؟

میدونین چیه؟هیچ وقت نمیتونم برای شهادتتون مطلب بنویسم...چون درکش نکردم...

چون همیشه باهام بودین...توی همه لحظات زندگی همراهم بودین هرگز نبودنتون رو نمیفهمم...

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...


دانلود فایل صوتی درد و دل با امام رضا از محمد ناصری


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

یه مدینه...

نمیدانم...

شاید شما را درک نمیکردم...اما خوب یادم هست که  حسِ غربت رو میفهمیدم...

11 سالم بود و باورم نبود که یک امام تا این حد بتواند غریب باشد...آنوقت بود که برایتان شعر گفتم...

فکر میکردم میتوانم با شعرم شما را خوشحال کنم...و چه احساسات بچگانه اما خالصی بود ان وقتها...

4 سال بعد...پشت نرده های بقیع بود که ناباورانه نگاه میکردم و باز هم باورم نبود تا این حد غربت را...

امام من...

در ارزوی روزی هستم که برایتان صحن و سرایی بسازم حداقل در خور زائرانتان...

والا قدر و ارزش شما که سنجیدنی نیست...

برایمان دعا کنید...

السلام علیک یا کریم اهل البیت،یا حسن مجتبی(ع)...


خیلی بچگانه است اما شعر و توی ادامه مطلب گذاشتم...



۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

پیام برِ عشق...

*در روزگاری که «کرامت انسانی» به تاراج «قومیّت» می‏رفت
در آن زمان که «عبودیت» را عفریت «جهالت»، به بر هوت «شرک» رانده بود و شکوفه‏های «عاطفه»، ناشکفته در گور «نخوت» دفن می‏شدند و شعر و شراب و شهوت، متاع بازار «عکاظ» بود، آمدی؛ با دست‏هایی از بوی بهشت
با نگاهی به وسعت عشق و تبسّمی به زیبایی محبت
و هدیه‏ای آوردی، به گران‏قدری «توحید».
و چه پُر بها بود لحظه‏های با تو بودن!*

همین عظمت و شکوه  "باتو بودن" ها بود که فاطمه (س) نبودنت را تاب نیاورد..

یادتان هست لبخندش را؟؟؟آن هنگام که به او مژده دادی که او اولین شخصی خواهد بود که بر شما ملحق خواهد شد...

ای پیام بر عشق...ای رحمت للعالمین...دعا کن که پیام عشقت را فهم کنیم...

همانگونه که از دعای شما بود که ما اسلام  آوردیم...

وگرنه ما کجا و عبودیت کجا؟؟؟

ما کجا و بندگی خداوند لایتناهی کجا؟؟؟


قسمت ستاره دار* از سایت راسخون برگرفته شده است...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

منتظرم اما ...نه برای تو!!!


حسن ختام  این غم مهلک وصال توست...

مهدی جان (عج)...

دلخونم از جمعه هایی که بی تو می گذرد...

حالم بد است ...

از لحظه هایی که در آن نقشی نداری دلگیرم...

چرا نفس هایم بوی انتظار برایت را نمی دهد؟؟؟

من منتظر جمعه ها هستم اما... نه برای تو...

بلکه برای کارهای عقب مانده ام...

برای جبران خستگی یک هفته ایم... که آن هم بی یاد تو جاریست...

مهدی جان...

من غرق شده ام...اما نه غرق در هوای انتظار تو!!!

من غرق در دریای گناهان بی شماره ام...

 مهدی جان...

آنقدر میشناسمت که بدانم ..

دلسوزیت برای شیعه بی نهایت است...

دل خوش به آنم که دست کم به اسم، 

من شیعه ی توام...

یادی زمن بکن...

من شیعه ی توام...


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

گاهی که دلم می سراید(3) + محکوم به سکوت

یا محبوب

تقدیم به آقایم،مولایم،صاحب الزمان (عج)که هنوز هم آنطور که باید نمی شناسمش...


گاهی تمام نبودنت را درد می کشم

جمعه، به جای ندبه و اشک، رنج می کشم


گاهی همه ی هم و غمم، فقط نبودن توست

بر سجده گاهِ چهره ،خطِ شرم می کشم


بر روی جمعه های رفته ، ضربدر زدم

من هرچه می کشم زدلِ بی صبر می کشم


حتی اگر به سخره بگیرند مرا، گویم

تنها نفس به بهانه ی این مرد میکشم


ته نوشت اول:

این شعرو دوست دارم چون دیشب خیلی ناگهانی از دلم براومده...

اینو هم می دونم که از لحاظ فنی مملو از خطاست...

اما چیزی که میدونم خطا نیست اون احساسیه که وقت سرودنش داشتم...


ته نوشت دوم:

سکوت...

اینقدر احساسات و افکار گوناگون در زمینه های مختلف ذهنم را احاطه کرده اند که باید سکوت کنم تا مبادا در حق یکیشان کوتاهی شود....

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

تو میایی و...

عصر این جمعه‌ی دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،
تو کجائی گل نرگس؟

به خدا آه نفس‌های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم،
زده آتش به دل عالم و آدم....*


دلم مثل همه جمعه ها گرفته...

*یه قسمتی از شعر "واین بحر طویل است..." اثر سید حمیدرضا برقعی بود از کتاب طوفان واژه ها!!!

کمی با ربط:مدت هاست موسیقی آرام رو هم گذاشتم کنار به دلیل اینکه انسان رو از دنیای واقعی دور میکنه و همش مارو یاد غم و غصه های داشته و نداشتمون میندازه.
آیت الله بهلول هم که قدرت حافظشون زبانزد عام و خاص بود وقتی علت رو ازشون میپرسن،میفرمان که من هرگز سراغ موسیقی نرفتم...
بنده هم گفتم موسیقی رو کلا تعطیل کنم شاید این حافظه وامونده دوباره راه بیفته...
اما شانس هم که نداریم چندیست همسایه طبقه پایینمون صبح و ظهر و دم غروب و شب موقع خواب با پیانوی گرامیشون به طور مستمر مارو از نوای موسیقی بهره مند میکنن!!!

تصمیم خوب هم که میگیریم بقیه فرصت انجامش و ازمون میگیرن...

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین