آرامش...

چه سعادتی بود امشب...

همرزم شهید مغفوری...

پدر بزرگوار شهید کیانی...

جبهه...

یاد شهدا...

یاد مادر...یاد زهرا(س)

یاد مدینه...بقیع...

یاد قبر های خاکی...

حسین (ع)

گریستم....زار زدم...

امشب تا میتوانستم اشک ریختم...

امشب به ناله هایم ..به ضجه هایم ...اجازه دادم تا رها شوند و نگران نباشند که مبادا دیگران بشنوند !!!

پایم را که در گلزار گذاشتم حالم دگرگون شد...

شهید مغفوری...شهید محمدرضا کاظمی زاده...شهید محمدرضا مرادی...شهید مهدی کازرونی ... و باز اشک!!!

امشب...

آرومم...خیلی آروم!!!

خداوندا شکر بابت روزی امشبت...شکر!!!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

هیچکس عقل کل نیست...

چرا گاهی آدما جایی که باید باشن نیستن...


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

من و امام هفتمم!!!+من و امام دومم!!!

امام موسی کاظم(ع) می فرمایند:

بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند،انتظار فرج و گشایش است...


ولادت این امام عزیز و بزرگوار برهمه شما همراهان نیک سیرت مبارک باد...


شرم نوشت:

امروز میخواستم به یه نفر پیامک بدم برای این روز....

 نه پیامکی در این مورد توی گوشیم داشتم 

نه هیچ کتابی داشتم که در مورد این امام بزرگوار باشه...

اینترنتم هم قطع شده بود...

خجالت کشیدم...خیلی زیاد!!!

خودم هم چیز زیادی در مورد امام هفتممون نمیدونستم...

وای برمن...

آخه به منم میگن بچه شیعه؟؟؟


بعد نوشت:

یکی از وبلاگ نویسان محترم در قسمت نظرات چیزی رو گفتند که سوختممممم...

روز ولادت امام کاظم (ع) روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) نیز بوده است و منِ نا اگاه نمیدانستم...

شرمنده ام که عمری زمزمه میکردم یه مدینه/ یه بقیعه/ یه امامی که حرم نداره ....

میگریستم و لعن میکردم باعثین غربت آقا را...کریم اهل بیت را...

و حالا خودم....

روم سیاه!!!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

امان از این رنج!!!

همه میدانند...

کسی شک نداردکه دختربچه ها چه اندازه به پدر وابسته اند...

اما....

حیران مانده ام....

نمیدانم غصه چه چیز را بخورم...؟؟؟

غصه رنج بی انتهایی که رقیه نازنینم در آن روز بلا متحمل گشت؟؟؟

یا

 غصه این بی انصاف مردمانی که در وجود یا عدم وجود حضرت رقیه (س) به بحث نشسته اند...

ای وای بر ما


تک مخاطب نوشت:

به تو مدیونم...

اگر تو نبودی، همان "منِ" قبلی مانده بودم!!! 


بعد نوشت:

سارا و نیایش دارن جیغ میزنن و دنبال هم میکنن و بلندبلند میخندن...قهر میکنن و آشتی میکنن...

میان پیش منو میپرن توی بغلمو و خودشونو لوس میکنن...

چقدر لطیفن...

چقدر عزیزن...

چقدر نازکن...

رقیه (س) ...........حتی از این دو تا هم کوچیکتر بود....

دارم میسوزمممممممممممم...

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

باید ترسید...

مراقب باشیم دچار سطحی‌گری و ظاهرگرائی نشویم، دچار تحجر نشویم - این یک طرف قضیه است - دچار سکولاریسمِ پنهان هم نشویم. گاهی اوقات در ظاهر، تبلیغات، تبلیغات دینی است؛ حرف، حرف دینی است؛ شعار، شعار دینی است؛ اما در باطن، سکولاریسم است؛ جدائی دین از زندگی است؛ آنچه که بر زبان جاری میشود، در برنامه‌ریزی‌ها و در عمل دخالتی ندارد. ادعا میکنیم، حرف میزنیم، شعار میدهیم؛ اما وقتی پای عمل به میان می‌آید، از آنچه که شعار دادیم، خبری نیست.


بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی‌ 23/7/1391


+++   حیف باشد که تو باشی و مرا "من" ببرد...


۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

گاهی که دلم می سراید(3) + محکوم به سکوت

یا محبوب

تقدیم به آقایم،مولایم،صاحب الزمان (عج)که هنوز هم آنطور که باید نمی شناسمش...


گاهی تمام نبودنت را درد می کشم

جمعه، به جای ندبه و اشک، رنج می کشم


گاهی همه ی هم و غمم، فقط نبودن توست

بر سجده گاهِ چهره ،خطِ شرم می کشم


بر روی جمعه های رفته ، ضربدر زدم

من هرچه می کشم زدلِ بی صبر می کشم


حتی اگر به سخره بگیرند مرا، گویم

تنها نفس به بهانه ی این مرد میکشم


ته نوشت اول:

این شعرو دوست دارم چون دیشب خیلی ناگهانی از دلم براومده...

اینو هم می دونم که از لحاظ فنی مملو از خطاست...

اما چیزی که میدونم خطا نیست اون احساسیه که وقت سرودنش داشتم...


ته نوشت دوم:

سکوت...

اینقدر احساسات و افکار گوناگون در زمینه های مختلف ذهنم را احاطه کرده اند که باید سکوت کنم تا مبادا در حق یکیشان کوتاهی شود....

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

شیطان رجیم

فکر می کنم...

اینقدر فکر میکنم که سرم می چرخد...

نشسته ام و فکر میکنم...اما...

آرامش قبل از طوفان است...

به پایان خواهمش برد...

 خدا خودش به من قول داده کمکم کند...یکه و تنها نمی توانم...

دیگر اجازه نمی دهم اینگونه نفسم برایم جولان بدهد و نیشخند بزند به اراده سست و ضعیفم...

کم الکی نیست که...من مثلا خلیفه اللهم...

من مثلا کسی هستم که خدا به بهانه خلقتش بر خود آفرین گفت...

شیطان رجیم!!! خوب تماشا کن...و ببین که چگونه مغلوبت خواهم کرد؟؟؟


۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

چند ثانیه کوتاه کافیست برای...

از سرما بود که زمین لرزید یا از سر عصبانیت؟؟؟نمیدونم!!!

اما زلزله که اومد....

توی همون چند ثانیه کوتاه که زمین بی تابی میکرد...

ذهنم نه پی در بود و نه دنبال میز ...

فقط تصویر چند نفر جلوی چشمام رژه می رفت...

الحمدلله که سالمن...

شکرت خدایا!!!


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

گاهی که دلم می سراید(2)+میزگرد 4 تشکله!!!

محرم امسال


گشته امسال برایم طور دیگر

و محرم رنگ و بویش جور دیگر

و من دلزده اینجا تک و تنها به کناری بنشستم

 و خیالم شده سیاره رنجی که حسین بن علی ترک نمودش

 و از آن پس شده رویم به سیاهی لباسی که بپوشم به عزایش

اربا اربا شده یارم به کجا شکوه کنم با که بگویم غم عشقی که حروفش نه 3 حرف و بلکه 4 است...

ای حسین بن علی،با همه لطف و صفایت

خسته ام یار کجا می کشیم ای به فدایت سر و جان و تن و دستم در همه حال که هستم

من به قربان نگاهت که بدوزی به علی اکبر ماهت گه رفتن سوی میدان در آن هیبت و قامت

ته گودال،چه سریست در آن حال که مولا بزند بال برای پسرش مایه اقبال

و چه رازیست میان پدرو این علی اکبر که همه هست نگاهش سوی مقتل و پدر بر کمرش بگرفته دستش

و دگر نیست مجالی که شود خیره این شبه پیمبر!!

میرسد صدای گریه ای از آنور

گریه کن،گریه کن رباب و حتی

نیست یک قطره اب و

ناله و ضجه اصغر شده کم کم لابه و عجز برای قطره ای آب و ندارد بخدا تاب و

کدام کودک شش ماهه  کند صبر، بوالله که باید خواند اورا حضرت علی اصغر!!!

علی اصغر،کمی آرام بگیر دارم برات و عمو رفته آب بیاره از فرات و  همه دارن به عموت اعتمادو

،عمو اما چرا افتاده رو پاشو ، چرا نیستن دستاشو مشک تر جلوی راشو...وحسین بن علی خیره

 نگاشو سوی عباس داداشو  التماس توی چشاشو که تورو جان برادر سر پاشو....



ته نوشت:

دوستان این شعر قالبش بحر طویله...امیدوارم بتونین با ریتم درست بخونینش...

اینو توی شب شعر عاشورایی دانشکدمون خوندمش...

خیلی خیلی مدیونتون میشم اگر نظراتتون رو بهم بگید...نظراتتون یه جورایی مشوقم محسوب میشن...

ته نوشت2:

نمیدونم میزگرد فردا اونم با حضور 4 تشکل و با چنین موضوعی(جنبش دانشجویی یا حرکت حکومتی) چه معنی میده...

چرا میخوان فضا رو الکی الکی متشنج کنن؟؟؟

التماس دعای مفرط

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین

گاهی که دلم می سراید(1)+دو دلی

امشب ضمیر فرد من دوباره تنها شده است

امشب دل کوچک من اسیر غم ها شده است

 

بازم گنه کردم و نسیان به سراغم آمد

امشب نصیب نفس من،عذاب وجدان شده است

 

در فکر توبه هستم و امید که تو بخشنده ای

امشب به رسم مصلحت،بندگیم رو شده است

 

شرمنده ام از روی تو،خسته از این گستاخیم

امشب تماما کار من،ناله سوزان شده است

 

هی معصیت،هی توبه و تکرار این دور مخوف

امشب نبخش معبود من،مهرت عدویم شده است

 

تا مطمئن هستم که تو می بخشی و عفوم کنی


امشب و هر شام دگر،این توبه تکرار شده است


ته نوشت اول:

میدونم خیلی مبتدیه اما لطفا نظرتونو در مورد شعر بگین...

نظراتتون واقعا میتونه مفید و کمک کننده باشه...

ته نوشت دوم:

فکر میکردم عاشقشم...

آگاهانه و با چشمان باز انتخابش کردم...

نمیدونم چرا به یکباره علاقمو بهش از دست دادم...

رشتمو میگم...

اگه یکم فقط یکم حفظ کردنم خوب بود ول میکردم میرفتم حوزه...

اما حیف که میدونم از پسش برنمیام...

تنها راهی که میمونه اینه که دغدغه هامو با رشته ام تلفیق کنم...شاید کمتر سخت بگذره...


در پناه حق

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانم سین